1 دارم گل زخمی به جگر تازه و تر، های ای دل، بزن از سینه صفیری به اثر، های
2 بر بوم و برم تاخته سیلاب حوادث از خانه خرابان توام، های هنر، های
3 آرام وطن گر سفری شد، عجبی نیست ما را که چو دل، رفته عزیزی به سفر، های
1 در زیر لب آوازه شکستیم فغان را گوشی بنما تا بگشاییم زبان را
2 شد سامعه ها چشمهٔ سیماب، گشاید دیگر صدف ما به چه امّید دهان را؟
1 سخن از من کشیدی، شعله ورکردی جهانی را چرا انگشت بر لب می زنی آتش بیانی را؟
2 کمی نبود خراش سینه ام را ای هلال ابرو به داغ دل چه ناخن می زنی آزرده جانی را؟
1 به وصفت اگر خامه لب تر نماید تحکّم به خضر و سکندر نماید
2 رواق جلال تو شأن بزرگی به این کاخ فیروزه منظر نماید