-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟ ز غصه میبمیرم، با که گویم؟
2 ز هجر یار گریانم، ندانم که دامان که گیرم؟ با که گویم؟
3 ز جورش در فغانم، چند نالم؟ گذشت از حد نفیرم، با که گویم؟
4 مرا از خود جدا دارد نگاری که نیست از وی گزیرم، با که گویم؟
5 به بوی وصل او عمرم به سر شد فراقش کرد پیرم، با که گویم؟
6 شب و روز آتش سودای عشقش همی سوزد ضمیرم، با که گویم؟
7 مرا خلقان توانگر میشمارند من مسکین فقیرم، با که گویم؟
8 چنان سوزد مرا تاب غم او که گویی در سعیرم، با که گویم؟
9 هر آن غم، کز فراقش بر من آید به دیده میپذیرم، با که گویم؟
10 به فریادم شب و روز از عراقی به دست او اسیرم، با که گویم؟