- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به خرابات شدم دوش مرا بار نبود میزدم نعره و فریاد ز من کس نشنود
2 یا نبد هیچ کس از بادهفروشان بیدار یا خود از هیچ کسی هیچ کسم در نگشود
3 چون که یک نیم ز شب یا کم یا بیش برفت رندی از غرفه برون کرد سر و رخ بنمود
4 گفت: خیر است، درین وقت تو دیوانه شدی نغز پرداختی آخر تو نگویی که چه بود؟
5 گفتمش: در بگشا، گفت: برو، هرزه مگوی تا درین وقت ز بهر چو تویی در که گشود؟
6 این نه مسجد که به هر لحظه درش، بگشایند تا تو اندر دوی، اندر صف پیش آیی زود
7 این خرابات مغان است و درو زندهدلان شاهد و شمع و شراب و غزل و رود و سرود
8 زر و سر را نبود هیچ درین بقعه محل سودشان جمله زیان است و زیانشان همه سود
9 سر کوشان عرفات است و سراشان کعبه عاشقان همچو خلیلند و رقیبان نمرود
10 ای عراقی، چه زنی حلقه برین در شب و روز؟ زین همه آتش خود هیچ نبینی جز دود