من خراباتیم و باده پرست از سلمان ساوجی غزل 38

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

من خراباتیم و باده پرست

1 من خراباتیم و باده پرست در خرابات مغان، عاشق و مست

2 گوش، بر زمزمه قول بلی هوش، غارت زده جام الست

3 می‌کشندم چون سبو، دوش به دوش می‌دهندم چو قدح، دست به دست

4 دیدی آن توبه سنگین مرا؟ که به یک شیشه می چون بشکست؟

5 رندی و عاشقی و قلاشی هیچ شک نیست که در ما همه هست

6 ما همان خاک در مصطبه‌ایم معنی و صورت ما عالی و پست

7 آن زمان نیز که گردیم غبار بر در میکده خواهیم نشست

8 همه ذرات جهان می‌بینیم به هوایت شده خورشید پرست

9 بود در بند تعلق، سلمان به کمند تو در افتاد و برست

10 ذره‌ای بود و به خورشید رسید قطره‌ای بود و به دریا پیوست

عکس نوشته
کامنت
comment