قرار برد ز دل زلف بی‌قرار از جهان ملک خاتون غزل 907

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

قرار برد ز دل زلف بی‌قرار توام

1 قرار برد ز دل زلف بی‌قرار توام نظر به حال جهان کن که بی‌قرار توام

2 ز تشنگی به لب آمد عزیز جان چه کنم که در فراق لب لعل آبدار توام

3 اگر چو سرو روان سر کشی ز ما چه عجب از آن که در ره عشق تو خاکسار توام

4 ز جور دشمنم ای دوست جان رسید به لب به غور من برس ای جان چو دوستدار توام

5 هزار بنده بود بهتر از منت لیکن تویی چو گل به گلستان و من هزار توام

6 شبی به روی تو تشبیه کرده‌ام مه را خجالتیم از آن هست و شرمسار توام

7 ز بادهٔ لب لعل تو بوده‌ام سرمست گذشت عمر و هنوز آنکه در خمار توام

عکس نوشته
کامنت
comment