گذشتم از سر عشقت من و خیال از جویای تبریزی غزل 722

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

گذشتم از سر عشقت من و خیال دگر

1 گذشتم از سر عشقت من و خیال دگر گل دگر چمن دگر و نهال دگر

2 بس است در شب هجر توام توانایی همین قدر که زحالی روم بحال دگر

3 امیدوار به عفوم، چنانکه می ترسم مباد بیم گناهم شود و بال دگر

4 نشست تا به دلم چون نگین بر انگشتر فزوده جوهر حسن ترا جمال دگر

5 ز آه ما که شد امروز تیره آینه ات کشیده ایم ز روی تو انفعال دگر

6 ز قید نفس رهایی بسعی ممکن نیست ز دام خویش پریدن توان به بال دگر

7 شنیدن خبر مرگ همگنان جویا بس است هر دل زنده گوشمال دگر

عکس نوشته
کامنت
comment