1 منه بر رخ دو گیسوی معنبر مسوزان اندر آتش سنبل تر
2 به افسرده شب فایز بیندیش که سرما خورده داند قدر آذر
1 ز من گشتی جدا ای سرو آزاد نبودم یک زمانی بی تو دلشاد
2 چه کردم ای مه فایز که هرگز نه یادم کردی و نه رفتی از یاد
1 به رویش زلف اندر پیچ و تابست همان این اضطراب از التهابست
2 از آن فایز سیه فام است زلفش که دایم در جوار آفتابست
1 جهان رفت و جوانی و چمن رفت گل نسرین و سرو و یاسمن رفت
2 پس از من دوستان گویند:«افسوس که آخر فایز شیرین سخن رفت»