1 به کف در باد و بر سر خاک دارم که از تیغ قضا دل چاک دارم
2 ازین زهر قضا کی جان رهانم اگر صد شربت از تریاک دارم
3 به پیرانسر چه دل در عمر بندم که سرو نوجوان در خاک دارم
1 نه چو رخت ماه سخنگو بود نه چو قدت سرو سمن بو بود
2 سرو بنا از بر چشمم مرو سرو همان به که بر جو بود
1 چو غنچه وقت سحر حلّهپوش میآید نوای بلبل مستم به گوش میآید
2 گل از کرشمهگری سرخروی میگردد چو سرو بسته قبا سبزپوش میآید
1 تا بر گلت ز سبزه نگهبان نشسته است صد گونه داغ بر دل حیران نشسته است
2 گوئی که طوطی ئیست که جویای شکر است خوش بر کنار آن شکرستان نشسته است