1 من نیستم آن کسی که هستی طلبم یا کام دل از هواپرستی طلبم
2 ما را غم هشیاری و تنهائی کشت معذورم اگر شراب و مستی طلبم
1 ای چهره تو آینه صنع خدایی جان چهره گشاید ز تو چو چهره گشایی
2 آئینه همه چیز نماید به جز از جان تو هیچ به جز صورت جان می ننمایی
1 به جان بریم ترا سجده تا به سر چه رسد نثار پای تو سرهاست تا به زرچه رسد
2 ترا ز نور جلالت نمی توانم دید به چشم جان به سرت تا به چشم سر چه رسد