خرابی برنتابد محنت آبادی از حزین لاهیجی غزل 703

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

خرابی برنتابد محنت آبادی که من دارم

1 خرابی برنتابد محنت آبادی که من دارم گران سنگ است صبر کوه بنیادی که من دارم

2 خروش من صفیر بلبل تصویر را ماند نواپرداز خاموشی ست، فریادی که من دارم

3 مبادا هیچ صیدی بسته دام فراموشی به حسرت می کشد بی رحم صیادی که من دارم

4 شکوه حسن بی پروا کجا و طاقت عاشق؟ گدازد شیشه دل را پریزادی که من دارم

5 به خاک کشتگان از جلوه افکنده ست آشوبی قیامت می کند، نوخیز شمشادی که من دارم

6 خوشا قمری که آزاد است از قید گرفتاری هزاران بنده دارد سرو آزادی که من دارم

7 به جای رشته دارد تار زنار برهمن را در این بیت الصّنم تسبیح اورادی که من دارم

8 نمک پروردهٔ عشقم، حلاوت سنج رسوایی گریبان می درد شور خدا دادی که من دارم

9 به حسرت می کند در کام من خونابهٔ دل را چه می خواهد غمت از جان ناشادی که من دارم؟

10 حزین ، از لوح فطرت خوانده ام درس جوانمردی بود پیر خرد شاگرد استادی که من دارم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر