نیست بر دولت وصل تو از جهان ملک خاتون غزل 997

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

نیست بر دولت وصل تو شبی دست رسم

1 نیست بر دولت وصل تو شبی دست رسم از سر لطف خود ای دوست به فریاد رسم

2 نیست ما را بجز از لطف تو فریادرسی نبود جز غم و اندوه جهان هیچ کسم

3 مه و خورشید جهانتاب چو بر ما گذرند گر کنم در دو نظر بی رخ تو هیچ کسم

4 می پزم دیگ هوس را به امیدی باری که به ناموس وصال تو زمانی برسم

5 مرغ جانم چو هوادار سر کوی تو شد غیر خاک درت ای دوست نباشد هوسم

6 نفسی بی تو نیارم زدن ای جان دریاب هست باقی به امید رخ تو یک نفسم

7 گل روی تو به دست دگرانست و کنون زان گلستان من دلخسته به خاری نرسم

8 طوطی جانی و هستت شکرستان بسیار به هوای شکرستان تو همچون مگسم

9 دو جهان را به سر کار تو کردم چه کنم چون شبی نیست به وصل رخ تو دست رسم

عکس نوشته
کامنت
comment