دلم رابا کس آرامی نمانده ست از جامی غزل 67

دلم رابا کس آرامی نمانده ست

1 دلم رابا کس آرامی نمانده ست بجز ناکامیم کامی نمانده ست

2 به راه کام پای همتم را مجال رفتن گامی نمانده ست

3 اگر من بی سرانجامم عجب نیست جهان را هم سرانجامی نمانده ست

4 به شاخ آدمیت میوه انس چه جای پخته چون خامی نمانده ست

5 مه نو می کند بر چرخ اشارت کزین خمخانه جز جامی نمانده ست

6 ز باده خالی است آن جام یعنی حریف باده آشامی نمانده ست

7 مبر در سلک هستی نام جامی کزان مسکین بجز نامی نمانده ست

عکس نوشته
کامنت
comment