- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا در عشق بهبودی نمانده است ز سودای بتان سودی نمانده است
2 دلم رفته است و آهی مانده بر جای از آن آتش بجز دودی نمانده است
3 سر آمد روز عیش و یادگارش بجز دلق می آلودی نمانده است
4 طبیب از ما عنان بر تافت، گویی که هیچ امید بهبودی نمانده است
5 بکش تیغ جفا در خون شاهی کز اینش بیش مقصودی نمانده است