1 از تهمت خصم نیستم آسوده تا چند مرا طعنه زند نابوده
2 حال من بیچاره مثال گرگست یوسف ندریده و دهن آلوده
1 بر روی توأم خسته ولی بسته جگر بر حال من خسته دل انداز نظر
2 در بحر غمت غریق گشتم جانا بر ساحل ذوقی ز منت نیست خبر
1 آن دیده بین که چون به جفا می کند نگاه با آنکه برد در سر زلفش دلم پناه
2 جانا چرا به خون دلم تشنه ای مکن آخر بگو که چیست مرا جز وفا گناه
1 تا از بر من آن صنم گل عذار رفت چون زلف بی قرار وی [از] من قرار رفت
2 مستغرقم به بحر غم اندر فراق تو زان رو کم از دو دیده بت غمگسار رفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به