- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 منم که برنکنم از آستان یار سرم اگر به سنگ بکوبند هم چو مار سرم
2 به دیده چون بخرامد نهم چرا ننهم به زیر هر قدمش گر بود هزار سرم
3 بر آستان درش سر نهاده پندارم که آفتاب گرفته ست در کنار سرم
4 نگاه نرگس مستش به کیست آه دریغ که چون بنفشه فروشد درین خمار سرم
5 چو بر حریر نی ام در کنار گل خفته دریغ نیست که بالین کند ز خار سرم
6 به اختیار بدادم ز دست دامن دل ولی ز دست ندادم به اختیار سرم
7 گذشت عمرم و عمری گذشت تا مانده ست برون ز غرفه ی امید ز انتظار سرم
8 سر عزیز چرا می دهم به دست فنا نه آخر از در یار است یادگار سرم
9 نزاری ام نه به زاری چو غافلان دگر که پای مال کند خوابِ روزگار سرم
10 اگر چه بی سر و پایم فرو نمی آید به چار بالش ارکان افتخار سرم