-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من نه مجنونم که خواهم روی در صحرا کنم خویش را مشهور سازم یار را رسوا کنم
2 تا توانم سوخت پنهان کافرم گر آشکار خویش را پروانهٔ آن شمع بیپروا کنم
3 گر دهندم جا بگوی او نه جان خوش دلیست خوش دل آن که میشوم کاندر دل او جا کنم
4 اهل دل را گفته محروم نگذارم ز جور آن قدر بگذار تا منهم دلی پیدا کنم
5 خاک پای آن پری کز خون مردم بهتر است چون من از نامردمی در چشم خون مالا کنم
6 حشمت من محتشم این بس که در اقلیم فقر بیطمع گردم گدائی از در دلها کنم