نه راحت از فلک جویم نه دولت از رهی معیری غزل 24

رهی معیری

آثار رهی معیری

رهی معیری

نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم

1 نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم وگر پرسی چه می‌خواهی؟ تو را خواهم تو را خواهم

2 نمی‌خواهم که با سردی چو گل خندم ز بی‌دردی دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم

3 چه غم کان نوش لب در ساغرم خونابه می‌ریزد من از ساقی ستم جویم من از شاهد جفا خواهم

4 ز شادی‌ها گریزم در پناه نامرادی‌ها به جای راحت از گردون بلا خواهم بلا خواهم

5 چنان با جان من ای غم درآمیزی که پنداری تو از عالم مرا خواهی من از عالم تو را خواهم

6 به سودای محالم ساغر می خنده خواهد زد اگر پیمانهٔ عیشی در این ماتم‌سرا خواهم

7 نیابد تا نشان از خاک من آیینه‌رخساری رهی خاکستر خود را هم‌آغوش صبا خواهم

عکس نوشته
کامنت
comment