- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نمی زنم نفسی تا نمی کنم یادش که بختِ نیک به هر حال هم نشین بادش
2 گشاده خاطر وز اندیشه فارغ آن روزم که تازه روی ببینم به خواب دل شادش
3 دمی ز چشمِ پرآبم نرفت و می دانم که یادِ من به زبان نیز در نیفتادش
4 مرا ز خاکِ درش گردشِ فلک بربود چو پشّه یی که به عالم برون برد بادش
5 سعادتی به همه عمر اتفاق افتاد نحوستی به عوض در برابر استادش
6 که را کنارِ وصالی دمی میسّر شد که روزگار سزا در کنار ننهادش
7 ز روزگار شکایت طریقِ دانش نیست چو اختیار نباشد به داد و بیدادش
8 رواقِ منظرِ طالع بلند و پست آن کرد که از مبادیِ فطرت نهاد بنیادش
9 به صبر کوش نزاری که قیدِ محنت را رسد چو وقت رسد لطفِ حق به فریادش