در دور لبت بی می و پیمانه نباشم از جامی غزل 675

در دور لبت بی می و پیمانه نباشم

1 در دور لبت بی می و پیمانه نباشم وز شوق تو بی نعره مستانه نباشم

2 در خیل بتان چون تو پریچهره نگاری خود گوی که چون عاشق و دیوانه نباشم

3 هر جا چو تو شمعی شود افروخته حاشا کانجا من دلسوخته پروانه نباشم

4 گر دامنم امید قدوم تو نگیرد یک لحظه درین گوشه کاشانه نباشم

5 تشریف نیاری سوی من جز پس عمری وان هم بود آن روز که در خانه نباشم

6 گنجی تو و عالم همه ویرانه این گنج جز در طلب گنج به ویرانه نباشم

7 جامی اگر آن دانه خالم نزند راه دست تهی از سبحه صد دانه نباشم

عکس نوشته
کامنت
comment