-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 منم که غیر سفر نیست پیشه ی دگرم همیشه خضر به آوارگی ست راهبرم
2 ز مهد، نقل مکان کرده ام به خانه ی زین زمانه کرده چو یوسف بزرگ در سفرم
3 چو مور خسته ازان می کشم قدم در راه که توشه ای بجز از ضعف نیست در کمرم
4 چو گل همیشه پریشان بود مرا دستار ز بس که بی رخ او می زند جنون به سرم
5 غم زمانه خورم تا به چند، پنداری که این خرابه به میراث مانده از پدرم
6 سلیم هر نفس از ضعف بس که می میرم ز یاد برده ی میراث خوار و نوحه گرم