من بلبل آن گل که گلابش همه از عرفی شیرازی غزل 92

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

من بلبل آن گل که گلابش همه خون است

1 من بلبل آن گل که گلابش همه خون است مرغابی آن بحر که آبش همه خون است

2 خونم به گلو ریز که بیمار محبت آشوب نشانست و به آبش همه خون است

3 دیوانه ی عشقیم که این شاهد سرمست عشقش همه زخم است و حجابش هم خون است

4 کوثر لب خشک و جگر تشنه فرستد در بادیه ی عشق که آبش همه خون است

5 از صید به خون گشته مپرهیز که صیاد آرایش فتراک و رکابش همه خون است

6 آتش چه و سرچشمه کدامست؟ مپرسید صحرای محبت که سرابش همه خون است

7 عرفی غم دل باز نپرسی که دل ما مستی است که در جام جوابش همه خون است

عکس نوشته
کامنت
comment