1 کنم رنگین تر از دامان گلچین، چشم خونین را که در آغوش مژگان بینم، آن دست نگارین را
2 غرورش تیغ عریانی ست، تا کرده ست سنبل گون خط مشکین آن مشاطه، دشمن برگ نسرین را
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 کشم آهی ز دل کامشب برد از دیده خوابش را گذارد نعل بر آتش، سمند پرشتابش را
2 دلی در دست بی پروا نگار غافلی دارم که در آتش ز خاطر می برد مستی، کبابش را
1 زهی از خار خارت شعله در جان، گلستانها را ز لعلت، مهر خاموشی به لب، سوسن زبانها را
2 بهار عارضت هر گوشه، صد بیخانمان دارد زدند آتش ز شوقت، عندلیبان آشیانها را
1 جان تازه ز تردستی ابر است جهان را آبی به رخ آمد، چه زمین را چه زمان را
2 افلاک شد از عکس گل و لاله شفق رنگ مشّاطهٔ نوروز بیاراست جهان را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **