1 کنم رنگین تر از دامان گلچین، چشم خونین را که در آغوش مژگان بینم، آن دست نگارین را
2 غرورش تیغ عریانی ست، تا کرده ست سنبل گون خط مشکین آن مشاطه، دشمن برگ نسرین را
1 وفاپیشگان، دوستداران خدا را بگویید آن یار دیر آشنا را
2 که بیگانگی تا کی و چند، ظالم؟ چه شد مهربانی، چه آمد وفا را؟
1 لازم بود مکان طربناک، شیشه را کردم نهفته، در بغل تاک، شیشه را
2 حکم خرد به میکده جاری نمی شود اینجا ز محتسب نبود باک، شیشه را
1 درعشق شد به رنگ دگر روزگار ما تغییر رنگ ماست خزان و بهار ما
2 از خویش می رویم سبکتر ز بوی گل بر طرف دامنی ننشیند غبار ما