-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کنم برای جنون یارب از که سامان قرض درین چمن که گل از گل کند گریبان قرض
2 قبول راهزن عشق نیست مایه ی ما کنیم چیز دگر از که در بیابان قرض
3 چو دل به زلف تو دادیم ترک آن کردیم چنان که گیرد از اهل کرم پریشان قرض
4 در معامله را بسته روزگار چنان که گل به گل ندهد زر درین گلستان قرض
5 خدا کند که ز دام جهان خلاص شویم که سفله هرچه دهد، می دهد به مهمان قرض
6 حذر ز صحبت اهل زمانه، کز خست به هم دهند چو اطفال مکتبی نان قرض
7 اگر ز من طلبد زلف یار دل، چه عجب گهی ضرور شود با وجود سامان قرض
8 سلیم لذت جود آن کسان که یافته اند کنند وجه کرم را چو ابر نیسان قرض