-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر درت افتادهام خوار و حقیر از کرم، افتادهای را دست گیر
2 دردمندم، بر من مسکین نگر تا شود درد دلم درمان پذیر
3 از تو نگریزد دل من یک زمان کالبد را کی بود از جان گزیر؟
4 دایهٔ لطفت مرا در بر گرفت داد جای مادرم صد گونه شیر
5 چون نیابم بوی مهرت یک نفس از دل و جانم برآید صد نفیر
6 دل، که با وصلت چنان خو کرده بود در کف هجرت کنون مانده است اسیر
7 باز هجرت قصد جانم میکند کشتهای را بار دیگر کشته گیر