- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دارم اندک روشنائی در بصر بی جمال او ولی فیه النظر
2 چشم مشتاقی براه انتظار خاک شد وز خون دیده خاک تر
3 سرخ گردد هر که از هر سو دوید اشک ما سرخ از دویدن شد مگر
4 من شکرها خوردم از شکر لبش راست فرمودند تجزیه من شکر
5 چشمه او افتاده در دلهای ماست همچو مستی در دکان شیشه گر
6 شب زدم سر بر در و دیوار او چون سحر شد باز بردم دردسر
7 گریه بیدادش نشست از دل کمال لایزیل الماء نقشة فی الحجر