-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای بخت ندانم به سرم باز کی آیی کی باز در بسته به رویم بگشایی
2 احیا کنی اموات دگر باره چو عیسی گر هیچ کنی معجزه ای باز نمایی
3 دیرست که بر ما نگذشتی و نبردی بیمار دل سوخته را گو که کجایی
4 باری بگذر بر من و باری ز دلِ من بر دار که مُردم ز گرانی جدایی
5 چون سوزن اگر رشته کنی در همه چیزی بر روی فتد بخیه ی پیوند هوایی
6 ظلمت بزدی راهم اگر زآن که نکردی از خاطر من صیقل می زنگ زدایی
7 او مونس من باشد و من دست کشِ او او تربیتم کرده و من مدح سرایی
8 بر زهد نصیحت گرم الحاح نماید چیزی ننهد روح ز بی هوده درایی
9 پر کن قدح می به نزاری ده و بِستان از وی همه سرمایه ی کردی و کیایی