-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بختم دو دیده بر سر زلفین یار بست وز غصّه ی زمانه غدّار دون برست
2 تا چهره ی جمال تو در پیش دل گشاد نقشی بجز خیال توأم دیده بر نبست
3 باری خلیل خاطر ما هر صور که دید جز صورت خیال تو در یکدگر شکست
4 از پا درآمدم ز غم هجر او و هیچ نگرفت یک شبم ز سر لطف یار دست
5 چشمان مست تو به ستم خون دل بریخت بیچاره بی دلی چه کند با نگار مست
6 در وقت صبح روی چو خورشید جلوه داد در باغ گل ز شرم رخش در عرق نشست
7 برخاست در میان چمن سرو قامتش چون زلف خویشتن دل سرو سهی شکست