دیدهٔ بختم، دریغا کور شد از عراقی غزل 85

دیدهٔ بختم، دریغا کور شد

1 دیدهٔ بختم، دریغا کور شد دل نمرده، زنده اندر گور شد

2 دست گیر ای دوست این بخت مرا تا نبیند دشمنم کو کور شد

3 بارگاه دل، که بودی جای تو بنگر اکنون جای مار و مور شد

4 بی‌لب شیرینت عمرم تلخ گشت شوربختی بین که: عیشم شور شد

5 دل قوی بودم به امید تو، لیک دل ندادی، خسته زان بی‌نور شد

6 شور عشقت تا فتاد اندر جهان چون دل من عالمی پر شور شد

7 عارت آمد از عراقی، لاجرم بی‌تو، مسکین، بی‌نوا و عور شد

عکس نوشته
کامنت
comment