- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بختم مدد نداد که بینم وصال دوست ای کاشکی ز دور به بینم جمال دوست
2 از جان و از جهان بهوایش برآمدم بیرون نرفت از دل و جانم خیال دوست
3 جان و دلم همیشه لگدکوب عشق اوست دولت نگر چگونه شدم پایمال دوست
4 جانهای عاشقان بغم عشق واگذاشت بس دور می نمود چنین از کمال دوست
5 گاهی که یار پرسش حالم کند به لطف صد جان فدای آن لب و حسن و سؤال دوست
6 هر دم اگر جمال نماید بعاشقان کی کم شود بمرتبه جاه و جلال دوست
7 از ناز پادشاه و گدا گشت بی نیاز گر زانکه یافت جان اسیری وصال دوست