به ترک عاشقی ای پندگو مده پندم از جامی غزل 234

به ترک عاشقی ای پندگو مده پندم

1 به ترک عاشقی ای پندگو مده پندم دلی که بگسلم از عشق با چه پیوندم

2 ز عمر رفته مرا نیست حسرتی چندان جز آنکه عمر نه در عشق رفت یکچندم

3 به طعن نام سگی می نهد رقیبم داغ خوشم به داغ سگی چون تویی خداوندم

4 تو تیغ در کف و من زیر تیغ تو از ذوق چو زخم عرقه به خون لب گشاده می خندم

5 مرا همیشه دعا از بلا سپر می بود چو تیر غمزه ات آمد سپر بیفکندم

6 چو دم ز شعر زنم عیب من مکن جامی که شعر خوش هنر و من به آن هنرمندم

7 ز طعن زاده طبعم زبان نطق ببند که طعن او به مثل هست طعن فرزندم

عکس نوشته
کامنت
comment