سرت گردم، نمی‌پرسی تو از حزین لاهیجی غزل 887

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

سرت گردم، نمی‌پرسی تو هم دیوانه‌ای داری؟

1 سرت گردم، نمی‌پرسی تو هم دیوانه‌ای داری؟ نه آخر ای چراغ چشم من، پروانه‌ای داری؟

2 نشد از یک نهانی دیدنی، برداری از خاکم چه بی‌پروا نگاه آشنا بیگانه‌ای داری

3 نمک در ساغر حسنت، نریزد شور محشر هم که از خون شهیدان، هر طرف میخانه‌ای داری

4 نیم غمگین در میخانه را گر محتسب گِل زد که در گردش ز چشم مست خود میخانه‌ای داری

5 تو شمع بزم اغیاری و دل می‌سوزد از حسرت نه آخر ای خرابت من، تو هم پروانه‌ای داری؟

6 اگر در کشور جان‌ها، وگر در کعبه دل‌ها به هرجا هستی ای زیباصنم، بتخانه‌ای داری

7 بنازم ای خدنگ ناز، زور دست و بازو را عجب در خاک و خون غلتاندن مردانه‌ای داری

8 سپندآسا به رقص آورده‌ای ذرات عالم را بنازم عشق، هی، خوش گرمی افسانه‌ای داری

9 حزین دست کدامین بی‌مروّت داده‌ای دل را؟ که آه دردناک و نالهٔ مستانه‌ای داری

عکس نوشته
کامنت
comment