- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من همچو گردم در رهت زآن رو طلبکار توام مهر تو دارم ذره سان وز جان هوادار توام
2 بشنو که با یوسف چه گفت آن پیرزن گریه کنان گر بر درم قادر نیم باری خریدار توام
3 هر خشت کز خاکم زند دست اجل کردم بحل لیکن به شرطی کافکند درپای دیوار توام
4 یک شب غمت در میزدی گفتم که آیا کیست آن گفتا درم بگشا که من یار وفادار توام
5 اگر آیدم باز آن طبیب این نکته خواهم گفتنش حالم چه می پرسی چو میدانی که بیمار توام
6 سخت آید از تیغت مرا گو هر نفس بر هم زند گر راحتی بر دل رسد از لطف آزار توام
7 گفتی کمال از کار خود غافل مشو کاری بکن اینست کار من که شد سر در سر کار توام