1 ای کرده گران غمت سبکباری من خندان دو لبت ز گریه و زاری من
2 دیوانه شدم دریغ هشیاری من ای خفته میازمای بیداری من
1 با اهل خرد جهان بکین است مرد هنری از آن غمین است
2 آن کو به بر خرد مهین است زین ازرق بی خرد کهین است
1 بدیع نیست به شب دیدن ستاره در آب بروز بین که سپهری است پر ستاره بر آب
2 زمین چو آینه صورت نمای گشت مگر ز گل نماند میان هوا و آب حجاب