1 من بی برگ از تو این یک بار شاخ بی برگ و بار می خواهم
2 خرد و در هم شکسته بی سببی دست و پایی هزار می خواهم
3 زان درختی که در زمستانها میوه آرد ببار می خواهم
4 میوۀ آن درخت نار بود دان که من خود چه نار می خواهم
5 تا از این لفظ فهم آن نکنی کز تو دار چنار می خواهم
6 تخت مرّیخ شاه می جویم اسب آتش سوار می خواهم
7 وین هم از غایت خریّ منست که ز گلزار خار می خواهم
8 مرکب تند و تیز آتش را علفی خوشگوار می خواهم
9 در سرای من ارچه هست عزیز صلتی سخت خوار می خواهم
10 تر و خشک آنچه هست در همه حال خالی از انتظار می خواهم