-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مخوان ز دیرم به کعبه زاهد که برده از کف دل من آنجا به ناله مطرب به عشوه ساقی به خنده ساغر به گریه مینا
2 به عقل نازی حکیم تا کی به فکرت این ره نمیشود طی به کنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا
3 چو نیست بینش به دیده دل رخ ار نماید حقت چه حاصل که هست یکسان به چشم کوران چه نقش پنهان چه آشکارا
4 چو نیست قدرت به عیش و مستی بساز ای دل به تنگدستی چو قسمت این شد ز خوان هستی دگر چه خیزد ز سعی بیجا
5 ربوده مهری چو ذره تابم ز آفتابی در اضطرابم که گر فروغش به کوه تابد ز بیقراری درآید از پا
6 در این بیابان ز ناتوانی فتادم از پا چنانکه دانی صبا پیامی ز مهربانی ببر ز مجنون به سوی لیلا
7 همین نه مشتاق در آرزویت مدام گیرد سراغ کویت تمام عالم به جستجویت به کعبه مومن به دیر ترسا