منکه در دشت جنون پیشرو از آشفتهٔ شیرازی غزل 834

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

منکه در دشت جنون پیشرو مجنونم

1 منکه در دشت جنون پیشرو مجنونم شاید ار لیلی ایام شود مفتونم

2 یار لب بر لب من دارد و مست از می غیر خون بدل جان بلب از آن دو لب میگونم

3 غرقه بحر خودی شد تن من نوح کجاست تا از این ورطه مگر رخت کشد بیرونم

4 شایدم کس نستاند زگرو تا صف حشر منکه خود در عوض خرقه بمی مرهونم

5 گفتم ای عشق گرامی ملکی یا انسان گفت از دایره کون و مکان بیرونم

6 چنگ بر دامن حیدر زده آشفته بجد تا رهائی دهد از منت دهر دونم

عکس نوشته
کامنت
comment