1 دارم عیشی به وصل ماهی پیچیده به شاخ گل، گیاهی
2 هنگامه ی حسن و عشق گرم است از ما آهی، ازو نگاهی
3 از دست غم جهان نداریم جز کوی جنون گریزگاهی
4 ای فقر، خوش است کسوت تو ما را هم ازین نمد، کلاهی!
5 هرکس دارد طریقی از عشق افتاده سلیم هم به راهی
1 یک شب از بخت زبون شمعی نشد همدوش ما برنخیزد صبح جز خمیازه از آغوش ما
2 در محبت تا حدیث پندگویان نشنود مغز سر چون شیشهٔ می پنبه شد در گوش ما
1 ما گرفتاریم و غیر از ناله نبود کار ما بیضهٔ بلبل بود هر غنچهٔ گلزار ما
2 دست بر سر میزند همچون مگس شکرفروش زهر خود را بس که شیرین کرد در بازار ما
1 آیینه کجا دیده ست، رخسار چو ماهش را با سرمه چه آمیزش، مژگان سیاهش را
2 گاهی نظری از لطف می کرد به سوی من بخت سیهم رم داد آهوی نگاهش را