دل آگه سر راهش ز پاس راز از حزین لاهیجی غزل 761

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

دل آگه سر راهش ز پاس راز گرداندم

1 دل آگه سر راهش ز پاس راز گرداندم شکایت تا سر مژگان رسید و بازگرداندم

2 به دل نگذاشت پا را از غرور حسن و من دل را بر آوردم به گرد آن سراپا ناز گرداندم

3 نهانی شب به کویش رفته بودم ناله ای سر زد سگش نزدیک شد بشناسدم آواز گرداندم

4 رقیب ار محترم شد، خواری من عزتی دارد کزو تیغ نگاه آن شکارانداز گرداندم

5 قلم فرسود و عمر آخر شد و ما را سخن باقی بسی انجام این غمنامه را آغاز گرداندم

6 خمش کردم لب و از خامه ام می آید آوازی به دل بسیار می زد، نغمهٔ این ساز گرداندم

7 حزین این بوستان را از خس و خار کهن خالی به برق ناله های آشیان پرداز گرداندم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر