-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل آگه سر راهش ز پاس راز گرداندم شکایت تا سر مژگان رسید و بازگرداندم
2 به دل نگذاشت پا را از غرور حسن و من دل را بر آوردم به گرد آن سراپا ناز گرداندم
3 نهانی شب به کویش رفته بودم ناله ای سر زد سگش نزدیک شد بشناسدم آواز گرداندم
4 رقیب ار محترم شد، خواری من عزتی دارد کزو تیغ نگاه آن شکارانداز گرداندم
5 قلم فرسود و عمر آخر شد و ما را سخن باقی بسی انجام این غمنامه را آغاز گرداندم
6 خمش کردم لب و از خامه ام می آید آوازی به دل بسیار می زد، نغمهٔ این ساز گرداندم
7 حزین این بوستان را از خس و خار کهن خالی به برق ناله های آشیان پرداز گرداندم