هستم ز جام عشقت از حکیم نزاری قهستانی غزل 1070

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

هستم ز جام عشقت مست و خراب گشته

1 هستم ز جام عشقت مست و خراب گشته تن تاب مهر داده دل خون ناب گشته

2 در خون نشسته دیده جانی به لب رسیده بی عقل و هوش مانده بی خورد و خواب گشته

3 تا آفتاب رویت شد در غمام دارم رنگ رخی ز حسرت چون ماه تاب گشته

4 گر آب رز نبودی پیوسته مونس من بودی محیط حکمت بر من سراب گشته

5 رویی بدان طراوت آورده خط ظلمت فرَ همای بوده پرَ غراب گشته

6 هر بامداد ساقی پیش آر و بر کفم نه زان شیره ای که در خم لعل مذاب گشته

7 می خانه ی محبت معمور باد دایم گو باش ملک دنیا دایم خراب گشته

8 زهدی چنان مزور از غایت ندامت در حلق پارسایان هم چون طناب گشته

9 آلوده دامنان را با ما چه کار باری آیین پاک بازی دیرست تا بگشته

10 زین پیش بود کارم چون سرو راست قامت اکنون چو زلف خوبان پر پیچ و تاب گشته

11 وقتی دل نزاری گرد بلا نگشتی و اکنون چو نا بکاران بر ناصواب گشته

عکس نوشته
کامنت
comment