- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در خیال آبادِ خود بنشسته ام در به رویِ نیک و بد بر بسته ام
2 گو مدارِ چرخ هر چون خواه باد من چو نقطه ثابت و آهسته ام
3 فارغم از نام و ننگ و صلح و جنگ هیچ دیگر نیست از خود رسته ام
4 یافتم از چاهِ ظلمانی خلاص زان که در حبل المتین پیوسته ام
5 می نهم مرهم بسی مجروح را گرچه هم از خویشتن دل خسته ام
6 می کشد عشق از کنارم در میان گرچه از دستِ ملامت جسته ام
7 با نزاری گرچه تنها خوش ترست در خیال آبادِ خود بنشسته ام