1 خیالم تا به سرو قامت او گشته هم زانو گهی با مه برابر می زند گه با فلک پهلو
2 چنان از صورت آدم گریزانم که در معنی نمی خواهم که باشد پیش رو آیینهٔ زانو
3 ز بیم تیر مژگان ای دلا در زلف جا کردی اگر مردی بیا و جای کن در گوشهٔ ابرو
4 سعیدا گفتگوها داشت از موی میان او بسی من گرد واگشتم ندارد آن کمر یک مو