من ابن یمینم که چون طبع من
1
من ابن یمینم که چون طبع من
سخن را بدانش اساسی کند
2
نرانم سخن آنچنان گر کسی
که خواند دلم زو هراسی کند
3
اگر سامری بیند این ساحری
سخن وقف بر لا مساسی کند
4
ندارد ز شعرم کسی آگهی
که بر شعر غیرش قیاسی کند
5
من آنلحظه رنجم ز اشعار خویش
که تحسین آن ناشناسی کند