درمانده ام به صحبت امید از عرفی شیرازی غزل 399

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

درمانده ام به صحبت امید و بیم خویش

1 درمانده ام به صحبت امید و بیم خویش گه نوحه سنج خویشم و گاهی ندیم خویش

2 کامی که از شرف محک جود حاتم است می بایدم گرفت از بخت لئیم خویش

3 هوشم فدای نکهت آن گل که تا ابد نام بهشت کرده بلند از نسیم خویش

4 رستم ز مدعی به قبول غلط، ولی در تابم از شکنجهٔ طبع سلیم خویش

5 آن کس که بی چراغ در آید به خلوتم بنمایمش تجلی طور از حریم خویش

6 شکر صفای سینه، کنون آشتی کنم در رستخیز اگر بشناسم نعیم خویش

7 اکنون می مغانه به عرفی حلال شد کز بی خودی گذاشت ره مستقیم خویش

عکس نوشته
کامنت
comment