- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درمانده ام به صحبت امید و بیم خویش گه نوحه سنج خویشم و گاهی ندیم خویش
2 کامی که از شرف محک جود حاتم است می بایدم گرفت از بخت لئیم خویش
3 هوشم فدای نکهت آن گل که تا ابد نام بهشت کرده بلند از نسیم خویش
4 رستم ز مدعی به قبول غلط، ولی در تابم از شکنجهٔ طبع سلیم خویش
5 آن کس که بی چراغ در آید به خلوتم بنمایمش تجلی طور از حریم خویش
6 شکر صفای سینه، کنون آشتی کنم در رستخیز اگر بشناسم نعیم خویش
7 اکنون می مغانه به عرفی حلال شد کز بی خودی گذاشت ره مستقیم خویش