دل‌زارم به این زاری از مشتاق اصفهانی غزل 197

مشتاق اصفهانی

آثار مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

دل‌زارم به این زاری که می‌نالد ز آزارش

1 دل‌زارم به این زاری که می‌نالد ز آزارش دل خارا شود خون شنود گر ناله زارش

2 چه باکم از شکست بال و پر در قید صیادی که آزادی نخواهد از قفس مرغ گرفتارش

3 بر آن گلبن به امید چه مرغی آشیان بندد که خون عندلیبی می‌چکد از نوک هر خارش

4 فکنده در سواد اعظمی عشقم که از ظلمت گریزد مهر و مه از روز تاریک و شب تارش

5 فغان کافکنده در دارالشفایی عشق رنجورم که دایم در سراغ شربت مرگست بیمارش

6 فروغ مهر می‌جویم از آن مه ساده‌لوحی بین که با اهل وفا هرگز نباشد جز جفاکارش

7 چسان خونم نریزد کز شراب ناز چشم او سیه‌مستی‌ست خنجر بر کف مژگان خونخوارش

8 ننالد بلبل آزرده دل چون در گلستانی که فرق از هم ندارد در دل‌آزاری گل و خارش

9 چنان مشتاق رست از قید دین در دام کفر آخر که نه باشد خیال سبحه‌اش نه فکر زنارش

عکس نوشته
کامنت
comment