- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به جان آمد دلم از جور دلدار غمم افزون شد از اندوه غمخوار
2 مرا گویی که غمخواری نداری من از غمخوار گشتم این چنین خوار
3 چه می پرسی که از عشقش چه داری دل و جانی ز درد و غصّه افگار
4 به کنج محنتی با درد هجران بمانده بی دل و بی صبر و بی یار
5 نه با درد فراق امید درمان نه از بیم رقیب امکان گفتار
6 قرینم ناله و افغان چو بلبل که وقت گل جدا ماند ز گلزار
7 بلی هرکس که خواهد صحبت گل بناچارش بباید ساخت با خار
8 سگان را بر درت بارست و ما را نباشد بار از آن دارم به دل بار
9 تو را از من فراغت حاصل و من به دوری از تو خرسندم به ناچار
10 نگارا مرغ دل در دام زلفت مقید گشت در بندش نگهدار
11 تو آزادی و از شوقت جهانی به دست محنت هجران گرفتار