سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

سلمان ساوجی
سلمان ساوجی

به درد دل گرفتارم دوای از سلمان ساوجی غزل 291

غزل 291 ام از 897 غزلیات

به درد دل گرفتارم دوای دل نمی‌دانم

1 به درد دل گرفتارم دوای دل نمی‌دانم دوای درد دل کاری است بس مشکل نمی‌دانم

2 به چشم خویش می‌بینم که خواهد ریخت خون دل ندانم چون کنم با دل من بیدل نمی‌دانم

3 بیابان است و شب تاریک و با من بخت من همره ولی بخت است خواب آلود و من منزل نمی‌دانم

4 چه گویم ای که می‌پرسی ز حال روزگار من که ماضی رفت و حال این است و مستقبل نمی‌دانم

5 مرا از دین و از دنیا همین درد تو بس حاصل که من خود دین و دنیا را جزین حاصل نمی‌دانم

6 از آنت در میان دل چو جان جا کرده‌ام دایم که من جای تو در عالم برون از دل نمی‌دانم

7 مرا گویند عاقل گرد و ترک عشق کن سلمان من آن کس را که عاشق نیست خود عاقل نمی‌دانم

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر به درد دل گرفتارم دوای دل نمی‌دانم

شاعر شعر به درد دل گرفتارم دوای دل نمی‌دانم چه کسی است ؟

شاعر شعر به درد دل گرفتارم دوای دل نمی‌دانم سلمان ساوجی می باشد.

شعر به درد دل گرفتارم دوای دل نمی‌دانم در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر به درد دل گرفتارم دوای دل نمی‌دانم چیست ؟

قالب شعر به درد دل گرفتارم دوای دل نمی‌دانم غزل است

مضمون اصلی شعر به درد دل گرفتارم دوای دل نمی‌دانم چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر