1 من سوخته دل نزد تو از خامانم وز خوی بدت بیسرو بی سامانم
2 نزد همه کس به نیکنامی فاشم جز نزد تو که از جمله بد نامانم
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز
1 ایدل گرت شناختن راه حق هواست خود را بدان که عارف خود عارف خداست
2 غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست