من که با خاک درت خون از جهان ملک خاتون غزل 910

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

من که با خاک درت خون دل آمیخته‌ام

1 من که با خاک درت خون دل آمیخته‌ام خون دل را ز ره دیده فرو ریخته‌ام

2 به امیدی که مگر سیم وصالت یابم خاک کوی تو به سرپنجه جان بیخته‌ام

3 سرزنش چند کنندم که من خسته‌روان روز و شب حلقه‌صفت بر درت آویخته‌ام

4 بوی زلفت ندهد غیر نسیم سحری عنبر و مشک و عبیر ار به هم آمیخته‌ام

5 بس حدیثی که ز چشمان تو گفتم به جهان تا ز هر گوشه دوصد فتنه برانگیخته‌ام

6 تا ز میدان فراقت که برد گوی مراد حالیا با غم عشق تو درآویخته‌ام

عکس نوشته
کامنت
comment