ای ز دل رفته که دی سوختی از از محتشم کاشانی غزل 5

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

ای ز دل رفته که دی سوختی از ناز مرا

1 ای ز دل رفته که دی سوختی از ناز مرا دارم اندیشه که عاشق نکنی باز مرا

2 کرده‌ام خوی به هجران چه کنم ناز اگر عشق طغیان کند و دارد از آن باز مرا

3 باطل سحر مگر ورد زبانم گردد که نگهدارد از آن چشم فسون ساز مرا

4 چشم از آن غمزه اگر دوش نمی‌بستم زود کار می‌ساخت به یک عشوه ممتاز مرا

5 چه کمر بسته‌ای ای گل که مگر باز کنی جیب جان پاره به آن غمزهٔ غماز مرا

6 چون محالست که ناید ز تو جز بدمهری مبر از راه به لطف غلط انداز مرا

7 وصل من با تو همین بس که در آن کو شب تار کنم افغان و شناسی تو به آواز مرا

8 لنگر مهرهٔ طاقت مگر ایمن دارد از سبک دستی آن شعبده پرداز مرا

9 ای ره محتشم از تو زده لعل تو و گفت که به یک حرف چنین خام طمع ساز تو را

عکس نوشته
کامنت
comment