1 خودم این جا دلم در پیش دلبر خدایا این سفر کی می رود سر
2 خدایا کن سفر آسان به فایز که بیند بار دیگر روی دلبر
1 هر آن کس عاشق است از دور پیداست لبش خشک و دو چشمش مست و شیداست
2 بود فایز مثال روزه داران اگر تیرش زنی خونش نه پیداست
1 بشارت باد ای دل دلبر آمد به پیشت آن بت مه پیکر آمد
2 تو فایز جان شیرینت فدا کن که شیرین با لب پر شکر آمد
1 بتا از کجرویهایت شکایت ولی با کس نگویم این حکایت
2 اگر در کلبه فایز نهی گام کنم جانم نثار خاک پایت